همسری از صبح تا الان داره وسایل جمع میکنه که وقتی من میرم کمتر اذیت بشم :)

سلام سلام.... ظهر بخیر! 

دلم برای همسرم یه ذره شده.... کی فردا بشه برم پیشش از اون طرفم دلم برای مامان بابام تنگ میشه.... خوشبحال اونایی که توو شهر خودشون ازدواج کردن من یکم حسرت شماها رو میخورم 

ساعت 9:30 دقیقه صبح دست به کار شدم برای ناهار درست کردن.... پیاز رنده کردم. گوجه یه عالمه رنده کردم گذاشتم خوب پخته بشه بعد مرغ اضافه کردم نیم ساعت که جا افتاد برنج رو اضافه کردم.... هیچ آبی اضافه نکردم، برنج توو آب گوجه نرم شد گذاشتم دم بکشه.... عجب غذایی شده بود معرکه... آجیم و همسرش و بچه هاش هم که سرزده اومدن خونمون خیلی کیف کردن! ((راستی کلی ادویه هم زدم ها یادم نرفته بود)) 

برای بابامم ماهی تو توستر آماده کردم.... خداروشکر امروز تا الان خوب بوده :)

الانم همه خواب ظهرگاهی رفتن :)

::::::::::::::::::::::::::::